اززمین خوردن کسی شاد مشو
که نمیدانی گردش روزگار برای تو چه در آستین دارد
امام علی علیه السلام
اززمین خوردن کسی شاد مشو
که نمیدانی گردش روزگار برای تو چه در آستین دارد
امام علی علیه السلام
عده اى بدون پاسخ وارد بهشت مى شوند
بحث اول: درباره اعمال است که اگر عمل انسان خوب باشد در پیشگاه خداوند رو سفید است و در پیش مردم هم عزیز و محترم و زندگى براى این شخص بسیار آسان مى شود و زندگى این چنین افراد سهل مىشود چون همیشه خدا را در نظر مى آورد در این باره یک روایت بسیار جالب وارد شده است از رسول اکرم صلى الله علیه و آله:
قال النبى صلىالله علیه و آله اذا کان یوم القیامه انبت الله تعالى لطائفه من امتى اجنحه فیطیرون من قبور هم الى الجنان یسرحون فیها و یتنعمون کیف شاوا؟
فتقول الملائکه: هل رأیتم الحساب؟ فیقولون ما راینا حسابا.
فیقولون: هل جزتم الصراط؟ فیقولون: ما راینا صراطا.
فیقولون: هل رایتم جهنم؟ فیقولون: ما راینا شیئا.
فتقول: الملائکه من امه من انتم؟ فیقولون: من امه محمد صلىالله علیه و آله .
فیقولون: نشدناکم نشدناکم الله حدثونا ما کانت اعمالکم فى الدنیا؟ فیقولون: خصلتان کانتا فینا فبلغنا الله هذه الدرجه بفضل رحمه.
فیقولون: و ما هما؟ فیقولون: کنا اذا خلونا نستحیى ان نعصیه و نرضى بالیسیر مما قسم لنا .
فتقول الملائکه: حق لکم هذا(1)
حضرت رسول اکرم صلىالله علیه و آله فرمود: چون روز قیامت شود خداوند تبارک و تعالى برویاند بالهایى براى طائفه از امت من پس طیران کنند از قبرهاى خود به بهشت در حالى که سیر مىکنند در آن و برخوردارند از نعمت آن به هر نحوى که بخواهد.
پس ملائکه مىگویند: آیا حساب را دیدید؟ مىگویند: ما حساب را ندیدیم.
مىگویند: آیا از صراط گذشتید؟ مىگویند: ما صراط را ندیدیم.
مىگویند آیا جهنم را دیدید؟ مىگویند: ما جهنم را هم ندیدیم.
پس فرشتگان مىگویند: شما از امت کدام پیغمبر هستید؟ مىگویند ما از امت حضرت محمد صلىالله علیه و آله هستیم.
ملائکه مىگویند: ما شما را قسم مىدهیم بخدا که بیان کنید که اعمال شما در دنیا چه بوده؟ مىگویند: دو خصلت در ما بود که خداوند به فضل رحمت خود ما را به این درجه رسانید.
ملائکه گویند: آن دو خصلت چه بود؟ گویند: ما هرگاه خلوت مىکردیم شرم مىنمودیم که خدا را معصیت کنیم و به آنچه خدا بما روزى کرده بود راضى بودیم.
پس ملائکه گویند: که شایسته و حق شما است.
مومن آن است که ظاهرش با باطن یکسان باشد چه در خلوت و چه در جلوت باید براى مومن فرق نداشته باشد.
معصیت خیلى موثر است در زندگى یعنى انسان را گرفتار مىکند گناه نکردن سبب مىشود که زندگى انسان براحتى بگذرد.
در زمان بنى اسرائیل مرد گناهکارى بود و از همه نوع معصیت کوتاهى نمىکرد او در یکى از مسافرتهاى خود به سر چاهى رسید و دید یک سگى از غایت تشنگى زبانش را بیرون آورده و له له مىزند و نفس نفس به چاه نگاه مىکند مرد گنهکار به حال سگ زبان بسته ترحم کرد و دلش سوخت شال خود را به کفش خود بست و به این وسیله آب از چاه بیرون آورده به آن حیوان خورانید و تشنگى او را فرو نشاند و کاملا سیراب نموده و نجاتش داد.
خداوند مهربان به پیامبران زمان وحى کرد که به آن بنده بگو کارى که انجام دادهاى کوشش ترا پذیرفتم و از عمل تو خوشنودم و لذا از سر تقصیرات و گناهانت گذشته و مورد عفو خود قرار دادم مرد عاصى پس از شنیدن جریان خود از کارهاى ناشایسته و قبیح خود نادم و پشیمان شد و از گمراهى بطریق هدایت و راه رستگارى برگشت(2).
چیزى بالاتر از این نیست که انسان خدمت به دیگران کند دست کسى را بگیرد شما نگاه کنید یک فرد مرجع عالى قدر شیعه چه اندازه به مردم و به اسلام خدمت مىکند و لذا آثار اینها همیشه باقى است.
در روایت منقول است که خداوند عزوجل به حضرت داود وحى کرد اى داود بشنو از من آنچه را مىگویم و حقیقت را به مردم ابلاغ کن هر کس روز قیامت به پیش من یک حسنه بیاورد من او را داخل بهشت مىنمایم حضرت داود عرض کرد خدایا آن عمل کدام است خطاب رسید کسى که غم و غصه بنده مرا رفع نماید و او را از ناراحتى آسوده کند(3).
بزرگان دین مربیان اخلاق فرمودند: در موقع بگو خدایا ما را یک لحظه بخودمان وامگذار و عاقبت ما را ختم به خیر بگردان آنقدر افرادى بودند به مقاماتى نایل شدند ولى در عاقبت گرفتار عذاب الهى شدند و کسانى هم بودند در مرحله اول بیچاره بودند از خط مستقیم دور بودند و گرفتار عذاب خدا بودند ولى اواخر زندگى خداوند بر آنها منت گذاشت و آنها را هدایت کرد و عاقبت بخیر شدند در این زمینه تأیید عرضم.
1- زبده الاحادیث ج 2 ص 320
2- انوار نعمانیه ج 4 ص 66
3- بحار الانوار ج 6 ص 5
< قبلی
مداح اهل بیت (علیهم السلام ) آقاى امیر محمّدى که خدا حوائج دین و دنیا و آخرت ایشان را عنایت کند برایم نقل فرمود:
چند روز قبل یک نفر یهودى در اصفهان یک کیسه نقره از قبیل گلدان و سایر چیزهاى نقره قدیمى و پر ارزش داشته وارد اتوبوس خط واحد مى گردد و روى یکى از صندلى ها مى نشیند و کیسه را هم کنار پایش مى گذارد و چون راه مقدارى طولانى بوده او را مقدار خوابى مى رباید.
وقتى چشم باز مى کند مشاهده مى کند که کیسه اش نیست بر سرزنان پیاده مى شود. در راه به آقا قمر بنى هاشم (ع ) توسّل پیدا مى کند و یک گوساله نذر مى نماید (اى قمر بنى هاشم من نمى دانم تو کى هستى اما همین را مى دانم که این شیعه ها به تو توسل مى کنند وتو حوائج آنها را مى دهى حالا از تو مى خواهم که مال و دارائیم را به من برگردانى من هم همین الان یک گوساله نذر تو مى کنم .)
مى گفت : آمد درب مغازه قصابى پول یک گوساله را به او مى دهد و مى گوید: این گوساله را ذبح کن و به فقراء و مستمندان و مستضعفان بده و بگو نذر آقا ابوالفضل (ع ) است .
مى گوید: فرداى آن روز آمدم درب مغازه نشسته بودم و در فکر بودم یک وقت دیدم یک نفر وارد شد و دو گلدان نقره دستش است و مى گوید: آقا اینها را مى خرى ؟
نگاه کردم دیدم گلدانهاى نقره خودم است گفتم : اینها خوب نقره هائى است و قیمتش خیلى است من مى خواهم اگر باز هم دارى با قیمت خوب از شما مى خرم .
گفت : بله دارم اما در منزل است ، گفتم : خوب نمى خواهد بیاورى مى ترسم برایت اسباب زحمت شود و دکاندارهاى دیگر بفهمند و ترا اذیت کنند، تو آدرس منزل را بده من خودم با شاگردم مى آیم ، آدرس را به من داد و رفت من هم رفتم کلانترى یک پلیس مخفى را که یکى از رفقا بود جریان را به او گفتم و او را با خود سر قرار و آدرس بردم .
درب را زدم آمد درب را باز نمود ما را به زیر زمین منزلش برد دیدم همان کیسه خودم است .
به پلیس گفتم : همان کیسه خودم است و اسلحه اش را در آورد او را دستگیر کرد و به کلانترى برد.
من هم کیسه نقره ام را برداشتم و به مغازه بردم ..اى مسلمانها و اى شیعه ها قدر آقاى خود حضرت ابوالفضل را داشته باشید که آقا خیلى کارها از دستشان بر مى آید.(1)
ساقى لب تشنگان میرو علمدار حسین
اى ابو فاضل توئى یار و سپهدار حسین
خیمه ها بى آب و طفلان از عطش افسرده اند
یک نظر کن کودکان از تشنگى پژمرده اند
قسمت دوم فیلم ما جرای علی گندابی
همدانی
اخلاقى شگفت انگیز و عاقبتى عجیب
مترجم تفسیر بسیار مهم «المیزان»، استاد بزرگوار حضرت آقاى سید محمد باقر موسوى همدانى، در روز جمعه شانزدهم شوال 1413 ساعت 9 صبح در شهر قم حکایت زیر را براى این عبد ضعیف و خطاکار مسکین نقل کرد:
در منطقه گنداب همدان که امروز جزء شهر شده، مردى بود شرور، عرق خور و دایم الخمر به نام على گندابى.
او در عین اینکه توجهى به واقعیات دینى نداشت و سر و کارش با اهل فسق و فجور بود، ولى برقى از بعضى از مسایل اخلاقى در وجودش درخشش داشت.
روزى در یکى از مناطق خوش آب و هواى شهر با یکى از دوستانش روى تخت قهوهخانه براى صرف چاى نشسته بود.
هیکل زیبا، بدن خوش اندام و چهره باز و بانشاط او جلب توجه مىکرد.
کلاه مخملى پرقیمتى که به سر داشت بر زیبایى او افزوده بود، ناگهان کلاه را
از سر برداشت و زیر پاى خود قرار داد، رفیقش به او نهیب زد: با کلاه چه مىکنى؟ جواب داد: اندکى آرام باش و حوصله و صبر به خرج بده، پس از چند دقیقه کلاه را از زیر پا درآورد و به سر گذاشت. سپس گفت: اى دوست من! زن جوان شوهردارى در حال عبور از کنار این قهوه خانه بود، اگر مرا با این کلاه و قیافه مىدید شاید به نظرش مىآمد که من از شوهرش زیبایى بیشترى دارم، در آن حال ممکن بود نسبت به شوهرش سردى دل پیش آید: نخواستم با کلاهى که به من جلوه بیشترى داده گرمى بین یک زن و شوهر به سردى بنشیند.
در همدان روضه خوان معروفى بود به نام شیخ حسن، مردى بود باتقوا، متدین، و مورد توجه. مىگوید: در ایام عاشورا در بعد از ظهرى به محله حصار در بیرون همدان براى روضه خوانى رفته بودم، کمى دیر شد، وقتى به جانب شهر بازگشتم دروازه را بسته بودند، در زدم، صداى على گندابى را شنیدم که مست و لا یعقل پشت در بود، فریاد زد: کیست؟ گفتم: شیخ حسن روضه خوان هستم، در را باز کرد و فریاد زد: تا الآن کجا بودى؟ گفتم: به محله حصار براى ذکر مصیبت حضرت سید الشهدا علیه السلام رفته بودم، گفت: براى من هم روضه بخوان، گفتم: روضه مستمع و منبر مىخواهد، گفت: اینجا همه چیز هست، سپس به حال سجده رفت، گفت: پشت من منبر و خود من هم مستمع، بر پشت من بنشین و مصیبت قمر بنى هاشم بخوان!
از ترس چارهاى ندیدم، بر پشت او نشستم، روضه خواندم، او گریه بسیار کرد، من هم به دنبال حال او حال عجیبى پیدا کردم، حالى که در تمام عمرم به آن صورت حال نکرده بودم. با تمام شدن روضه من، مستى او هم تمام شد و انقلاب عجیبى در درون او پدید آمد!
پس از مدتى از برکت آن توسل، به مشاهد مشرفه عراق رفت، امامان بزرگوار را زیارت نمود، سپس رحل اقامت به نجف انداخت.
در آن زمان میرزاى شیرازى صاحب فتواى معروف تحریم تنباکو در نجف بود، على گندابى جانماز خود را براى نماز پشت سر میرزا قرار مىداد، مدتها در نماز جماعت آن مرد بزرگ شرکت مىکرد.
شبى در بین نماز مغرب و عشاء به میرزا خبر دادند فلان عالم بزرگ از دنیا رفته، دستور داد او را در دالان وصل به حرم دفن کنند، بلافاصله قبرى آماده شد، پس از سلام نماز عشا به میرزا عرضه داشتند: آن عالم گویا مبتلا به سکته شده بود و به خواست حق از حال سکته درآمد، ناگهان على گندابى همانطور که روى جانماز نشسته بود از دنیا رفت، میرزا دستور داد على گندابى را در همان قبر دفن کردند!
عوامل سعادت
در روایات به دو نوع سعادت اشاره شده است: سعادت دنیوى و سعادت اخروى.
سعادت دنیوى انسان در هشت چیز است: 1- شباهت فرزند به انسان 2- همسر زیبا و متدین
3- مرکب خوب 4- مسکن وسیع 5- دوستان شایسته 6- فرزند نیکوکار 7- زندگى و طلب معیشت در وطن 8- همسر موافق.
«قال رسول اللَّه صلى الله علیه و آله: انّ من سعادة المرء المسلم ان یشبهه ولده و المرأة الجملاء ذات دین و المرکب الهنیئى و المسکن الواسع». «5»
«قال رسول اللَّه صلى الله علیه و آله: اربعة من سعادة المرء الخلطاء الصالحون و الولد البارّ و المرأة المؤاتیة و ان تکون معیشته فى بلده». «6»
سعادت اخروى در صورتى حاصل مىشود که انسان عاقبت به خیر شود و عاقبت به خیرى در پرتو تقوا به وجود مىآید و متقابلًا شقاوت اخروى در سوء عاقبت است که آن در پرتو تکذیب آیات الهى و گناه و معصیت حاصل مىگردد. قرآن کریم مىفرماید: «والعاقبة للمتّقین». «7»
«ثم کان عاقبة الّذین اساؤا السؤى اف کذّبوا بایات اللَّه». «8»
از روایات استفاده مىشود سعادت بشر در پرتو سه امر تحقق مىپذیرد:
1- پند گرفتن از دیگران 2- خوف و رجاء 3- محبت امیرالمؤمنین و اطاعت از دستورات آن حضرت.
دستهایت را که در دستش گرفت آرام شد
تازه انگاری دلش راضی به این اسلام شد
دستهایت را گرفت و رو به مردم کرد و گفت:
مومنین! ( یک لحظه اینجا یک تبسم کرد و گفت:)
خوب میدانید در دستانم اینک دست کیست؟
نام او عشق است، آری میشناسیدش : علی ست (۱)
من اگر بر جنگجویان عرب غالب شدم
با مددهای علی ابن ابی طالب شدم
در حُنین و خیبر و بدر و اُحُد گفتم: علی
تا مبارز خواست «عمرِو عبدِوُد» گفتم: علی
با خدا گفتم: علی، شب در حرا گفتم: علی
تا پیام آمد بخوان «یا مصطفی»! گفتم: علی
هر چه میگویم علی، انگار اللّهی ترم
مرغ «او ادنی»ییم وقتی که با او میپرم
مستجار کعبه را دیدم، اگر مُحرِم شدم
با «یَدُ الله» آمدم تا «فُوقِ اَیدیهِم» شدم
تا که ساقی اوست سرمستند «اصحابُ الیمین »(۲)
وجه باقی اوست، «اِنّی لا اُحبُّ الافِلین»
دست او در دست من، یا دست من در دست اوست
مردمی بودن امام علی
پس از آنکه
ویژگى هاى حاکم اسلامى را مشروحا بیان فرمود و رهبرانى که ویژگى هاى لازم را
نداشته و ندارند را طرد کرد، به ویژگى هاى خود و حکومت برحق خود مى پردازد تا مردم حق
و باطل را آشکارا بشناسند و زلال حقیقت را به روشنى دریابند. -
الف - ویژگى
هاى حکومت امام علیه السلام
در خطبه سوّم
مى فرماید :
فَمَا
رَاعَنِى إ لا وَالنَّاسُ کَعُرفِ الضَّبُعِ إ لَیَّ، یَنثَالُونَ
عَلَیَّ مِن کُلِّ جَانِبٍ، حَتَّى لَقَد وُطِى ءَ الحَسَنَانِ، وَشُقَّ
عِطفَایَ، مُجتَمِعِینَ حَولِى کَرَبِیضَةِ الغَنَمِ.
فَلَمَّا
نَهَضتُ بالاَْمْرِ نَکَثَتْ طَائِفَةٌ، وَمَرَقَتْ اءُخْرَى ،
وَقَسَطَ آخَرُونَ: کَاءَنَّهُم لَم یَسمَعُوا اللّهَ سُبحَانَهُ یَقُولُ: تِلکَ الدَّارُ الاخِرَةُ
نَجعَلُهَا لِلَّذِینَ لاَ یُرِیدُونَ عُلُوّا فِى الاَْرْضِ وَلاَ فَسَادا، وَ
العَاقِبَةُ لِلمُتَّقِینَ
بَلَى
! وَاللّهِ لَقَد سَمِعُوهَا وَوَعَوهَا،
وَلکِنَّهُم حَلِیَتِ الدُّنیَا فِى اءَعیُنِهِم ، وَرَاقَهُم زِبرِجُهَا!
روز
بیعت ، فراوانى مردم چون یال هاى پر پُشت کَفتار(65) بود، از هر طرف مرا احاطه کردند، تا آن که
نزدیک بود حسن و حسین علیه السلام لگد مال گردند، و رِداى من از دو طرف پاره شد،
مردم چون گلّه هاى انبوه گوسفند مرا در میان گرفتند.
امّا آنگاه که بپاخاستم و
حکومت را به دست گرفتم ، جمعى پیمان شکستند،(66) و گروهى از اطاعت من سرباز
زده از دین خارج شدند،(67) و برخى از اطاعت حق سر بر تافتند،(68)
گویا
نشنیده بودند سخن خداى سبحان را که
مى فرماید:
(سراى آخرت را براى کسانى برگزیدیم که خواهان سرکشى و فساد در زمین
نباشند و آینده از آنِ پرهیزکاران است
)(69)
آرى
! به خدا آن را خوب شنیده و حفظ کرده بودند، امّا دنیا در
دیده آنها زیبا نمود، و زیور آن چشم هایشان را خیره کرد.
ویژگى
ها در خطبه 3
1 - حضور مردم
در صحنه ... لولا حضور الحاضر خ 3 / 16
2 - اتمام
حجّت ... و قیام الحجة به وجود الناصر خ 3/16
3 - اداى
پیمان الهى ... و ما اخذ الله على العلما خ 3 / 16
4 - آگاهى
به مسئولیّت ها ... اَلاّ یقاروا... ظالم خ 3 / 17 و 16
5 - بیعت
عمومى مردم ... مجتمعین حولى خ 3/12 و 13
ب - شرکت عموم
اقشار جامعه در بیعت با امام
امام على علیه
السلام در خطبه 229 به ابعاد گسترده و گوناگون حکومت خود مى پردازد و نقش اقشار گوناگون
مردم را در انتخاب و بیعت بگونه شگفت آورى بیان مى دارد که :
مردم امام علیه
السلام را مى خواستند
و بدون اجبار و
اکراهى به او راءى دادند،
و همه در
انتخابات رهبرى شرکت داشتند که این ویژگى مهمّ را دیگر حکومت ها نداشتند.
وَبَسَطتُم
یَدِى فَکَفَفتُهَا، وَمَدَدتُمُوهَا
فَقَبَضتُهَا، ثُمَّ تَدَاکَکتُم عَلَیَّ تَدَاکَّ الاِْبِلِ الْهِیمِ عَلَى حِیَاضِهَا
یَوْمَ وِرْدِهَا، حَتَّى انْقَطَعَتِ النَّعلُ، وَسَقَطَ الرِّدَاءُ،
وَوُطِئَ الضَّعِیفُ، وَبَلَغَ مِن سُرُورِ النَّاسِ بِبَیعَتِهِم إِیَّایَ
اءَنِ ابتَهَجَ بِهَا الصَّغِیرُ، وَهَدَجَ إِلَیهَا الکَبِیرُ، وَتَحَامَلَ
نَحوَهَا العَلِیلُ، وَحَسَرَت إِلَیهَا الکِعَابُ.
دست
مرا براى بیعت مى گشودید و من مى بستم ، شما آن را به
سوى خود مى کشیدید و من آن را مى گرفتم ، سپس چونان شتران تشنه که به طرف آبشخور هجوم
مى آورند بر من هجوم آوردید، تا آن که بند کفشم پاره شد، و عبا از دوشم افتاد، و
افراد ناتوان پایمال گردیدند، آنچنان مردم در بیعت با من خشنود بودند که
خردسالان شادمان ، و پیران براى بیعت کردن لرزان به راه افتادند، بیماران بر دوش خویشان
سوار، و دختران جوان بى نقاب به صحنه آمدند.
(70)
ویژگى هاى بیعت
مردم با امام على علیه السلام در موارد
زیر خلاصه مى
شود :
1 - آمادگى
مردم ... وبسطتم یدى فکففتها خ 229/1
2 - اصرار
مردم ... وبسطتم یدى فکففتها خ 229/1
3 - واقع نگرى
امام ... و مددتموها فقبضتها خ 229/1
4 - هجوم
بى نظیر مردم ... تداککتم ... الا بل الهیم خ 229/1
5 - به
خطر افتادن سلامت امام
الف - پاره شدن
بند کفش امام ... انقطعت النّعل خ 229/1
ب - افتادن عبا
از دوش امام ... وسقط الرّداء خ 229/2
ج - پایمال شدن
ضعیفان ... وطئ الضّعیف خ 229/2
6 - شادى مردم
... سرور النّاس ببیعتهم خ 229/2
الف - به وجود
آمدن کودکان ... ابتهج بها الصّغیر خ 229/2
ب - آمدن پیران
... هدج إ لیها الکبیر خ 229/2
ج - آمدن بیماران
... تحامل نحوها العلیل خ 229/2
د - حضور
دوشیزگان ... حسرت إ لیها الکعاب خ 229/2